کد خبر: 1311073
تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۰۰
«زمانه و کارنامه شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری» در گفت‌وشنود منتشر نشده حجت‌الاسلام والمسلمین علی ابوالحسنی (منذر) با آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی- بخش نخست
انگلیسی‌ها از شکست قرارداد رژی با شیخ دشمن شدند محمدصادق ابوالحسنی تمام علما و تمام ملت هم در اول نهضت عدالتخانه با «شیخ» همراه بودند. در اینجا انگلستان دید همان کسی که مایه شکست او در ماجرای قرارداد رژی است، حالا بیرق‌دار قیام دیگری شده است، لذا طبق همان قاعده «همراه شدن با جریان آب» عمل کرد و از همان راه، در مشروطه وارد شد و نفوذ کرد. خلاصه انگلستان با بهره‌برداری از عوامل خود در ایران و مداخله دادن پی در پی آنها ناگهان توانست این [تحصن]را به سفارت انگلیس بکشاند! 

جوان آنلاین: گفت‌وشنود منتشر نشده و پرنکته‌ای که آغازین بخش از آن را پیش‌رو دارید از سوی مورخ نامی زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی ابوالحسنی (منذر) با عالم مجاهد زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی درباره زمانه و کارنامه شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری انجام گرفته است. تاریخ این مصاحبه به سال ۱۳۶۱ بازمی‌گردد. نکته مهم در این باره آن است که مرحوم لنکرانی و پدرش از مراودان شیخ شهید بوده‌اند و راوی فقید از سیره آن عالم مجاهد، خاطرات فراوان در ذهن داشته و در این مقام و نیز در گفتار‌ها و تحلیل‌های دیگر، آن را دستمایه ارزیابی خویش از کارنامه وی و در نگاهی کلی‌تر رویداد مشروطیت قرار می‌داده است. این گفت‌و‌گو به مناسبت سالروز شهادت شیخ و نیز صدور فرمان مشروطیت به شما تقدیم می‌شود. امید آنکه مشروطه‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 

***

استاد ابوالحسنی (مُنذِر): در محضر حضرت آیت‌الله «حاج شیخ حسین لنکرانی» هستیم. می‌دانید که در این روزها، انقلاب ما در حال ورود به مرحله حساس‌تری است. تمام توطئه‌هایی که همواره در طول تاریخ از ناحیه دشمنان آشکارِ خارجی یا دشمنان نقابدار و نفوذی داخلی، علیه نهضت‌های اصیل ملی و اسلامی ما در اشکال مختلف سر بر می‌داشته، امروز هم پابرجاست. برای بصیرتمندی و ایستادگی در برابر این توطئه‌ها، طبعاً به بهره‌گیری از تجربیات گرانبار تاریخی خود نیاز داریم تا با موضع‌گیری‌ها و عملکرد‌های دقیق و اصولی رهبران دینی جامعه و فقیهان مجاهد شیعه در مقاطع گوناگون تاریخ آشنا شویم. از جمله برهه‌های حساس در تاریخ معاصر ایران که به بازخوانی آن نیازمندیم، مقطع تاریخ مشروطه و موضع‌گیری‌های دقیق و اصیل شهید آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله نوری است. آشنایی با این تجربیات ارجمند، ما را بر آن داشت که به تاریخ بازگردیم و با واقعیات و حوادث تاریخ مشروطه و موضع‌گیری‌های شیخ شهید بیشتر آشنا شویم. چه بهتر که تاریخ را به‌جای اینکه از قلم‌های مشکوک و نگارش‌های جهت‌دار فراماسون‌ها یا فراماسون‌مآب‌ها بشنویم، از زبان بزرگمردانی همچون آیت‌الله حاج شیخ حسین لنکرانی بشنویم که خود از نزدیک شاهد و ناظر آن صحنه‌های حساس بوده‌اند و در هفتاد و اندی سال اخیر پس از مشروطه، نه‌تنها از وجدان‌های بیدار و آگاه تاریخ قرن اخیر هستند، بلکه به نوعی موجد برهه‌هایی از تاریخ معاصر نیز به شمار می‌روند. اگر فرصت و توفیقی باشد و این برنامه به خواست خداوند ادامه یابد، شاید مجملی از خیزش‌ها و نهضت‌های مستمر ضد استبدادی و ضد استعماری ملت ایران - که ریشه در فطرت پاک، روح حماسی، فرهنگ اصیل اسلامی و ولایت آنان نسبت اهل‌بیت (ع) دارد - را برای شما بازگو کنیم. 
اکنون به منظور پرهیز از طولانی شدن کلام، رشته سخن را به خود ایشان می‌سپاریم تا از آنچه بر ملت ایران در تاریخ مشروطه گذشت، سخن بگویند و نیز در باب شیخ شهید (ره) که نماد موضع‌گیری‌ها و عملکرد‌های اصیل اسلامی در برابر بدعت‌ها و فتنه‌های آن دوران بود، نکات خود را بفرمایند.حضرت آیت‌الله! از شما سپاسگزاریم که وقت ارزشمند خود را در اختیار ما قرار دادید.

آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی: بِسْمِ اللهِ الرَّ‌حْمَنِ الرَّ‌حِیمِ وَ بِهِ نَستَعین. زمینه سؤالات شما به‌گونه‌ای است که میدان وسیعی می‌طلبد. از آنجا که گفتید هر چه میدان وسیع‌تر باشد، بهتر به این مناسبت به خود حق می‌دهم که اجمالاً از مبادی و مبانی تاریخ شروع کنم تا در ادامه به مقصد اصلی بحث وارد شوم. 

ایرانیان هماره در پی تأمین استقلال

ما اجمالاً باید یک بازگشت تاریخی به سابقه ایران پس از اسلام داشته باشیم و بعد وارد مقصود شویم. قصد داریم بررسی کنیم این کشاکشی که ایرانیان در دوران پس از اسلام همواره درگیر آن بوده‌اند، بر چه اساسی بوده است؟ تمام کشاکش ایرانیان به این منظور بوده که از شر حاکمیت اقلیت ظالم به نام «اسلام»، ولی در واقع «مخالف اسلام» رها شوند. در این جهت کشش و کوشش‌ها داشته‌اند، فداکاری‌ها کردند و فدایی‌ها دادند، پرطاقتی‌ها کردند، زیرا آنچه ملت ایران را به خود جذب کرد، همان هدف پیامبر اکرم (ص) و شعار اسلام در مخالفت با تبعیض نژادی بود که این نیز از وراثت آسمانی به خاندان نبوت رسیده بود. مدت کوتاهی پس از فقدان پیغمبر اکرم (ص)، [این هدف و این شعار]برخلاف مقصود اسلام تحریف شد و به حاشیه رفت. در این هنگام بود که ایرانی، موقعیت را در جهت خلاف آرزو‌های خود دید. ایرانی هم اسلام را قبول داشت و ضمناً با تبعیض نژادی و به تعبیر امروز «العروبه»‌ای که وجود داشت، مخالف بود و تا به امروز هم مخالفت می‌کند. این صدام‌یزید خیرندیده -که ظاهراً خودش یا مادرش می‌دانستند که او چه آدم پرآزاری است و به همین جهت نام خانوادگی صدام (یعنی آدم پرصدمه) را برایش انتخاب کرد- وارث همان‌هاست. ایرانی همیشه برای اینکه خود را از شر این قبیل چیز‌ها رها کرده باشد، همواره کوشش می‌کرده است. تمام کوشش ایرانیان بر همین مبنا بوده. اینهایی که مغالطه می‌کنند و می‌گویند ایرانی فقط پیش‌از اسلام متحرک بوده و بعد تحرکش را از دست داده است، باید بدانند که خیر، ایرانی عمده تحرکاتش پس از اسلام و برای این بود که از این شر نجات پیدا کند و به استقلال برسد و خودش تصمیم‌گیرنده باشد. پس از اینکه این استقلال به وسیله «مرشد سید اسماعیل صفوی» تأمین شد، کشش و کوشش او بر حفظ و صیانت از این استقلال متمرکز شد. برخی در این زمینه مغالطه‌هایی می‌کنند. آنها مسلمات را مخفی نگه داشته‌اند و اجازه نمی‌دهند مردم متوجه شوند، تمام کشش و کوشش ایران برای تأمین استقلال خود بوده و در ادامه، آن کشش و کوشش را در جهت حفظ این استقلال صرف کرده است. مع‌الاسف همواره کوشش‌های بسیاری در جریان بوده که تمام آنچه را که ایران به دست آورده، از او بگیرند. 

انگلستان، نفوذ در ایران برای صیانت از شبه قاره هند

حال برویم سراغ مقصود خودمان. به هرحال ما همیشه در کشش و کوشش بودیم. زمانی که انگلستان توانست موقعیت خود را در شبه قاره هند به وسیله کمپانی هند شرقی تثبیت کند، مجبور شد برای حفاظت از آن جایگاه، تهدیدات اطراف خود را دفع کند. او خطر اصلی را از ناحیه ایران می‌دانست، زیرا در ایران، روحانیت شیعه مستقل بوده و هست. همیشه این حکومت‌ها هستند که در قبضه روحانیت بوده‌اند. گاهی هم که تجاوز می‌کردند، عمدتاً از ناحیه روحانیت با آنها مقابله می‌شد و از این ناحیه صدمه می‌کشیدند. زمانی که انگلستان بر هند مسلط شد، تصمیم گرفت برای اطراف هندوستان، کمربند حفاظتی ایجاد کند و حصاری دور مستعمره بزرگ خود بکشد. انگلیس خطر را بیشتر از ناحیه ایران می‌دید، زیرا روحانیت ایران مستقل بود و مردم را نیز به فرمان خود داشت. به همین علت همت خود را بر این گماشت که این کشور را ضعیف سازد و در ایران نفوذ کند تا جلوی هند را [سد کند و بقای حکومتش در هندوستان را]تأمین کرده باشد. آن سوابقی را هم که وجود داشت، از آن بیمناک بود. به همین علت و به هر وسیله‌ای، شروع به دست‌اندازی به ایران کرد، اما در هر نقطه‌ای که ورود می‌کرد، روحانیت شیعه را به‌عنوان یک مانع مؤثر در برابر خود می‌دید و در مقابل معارضه آنها قرار می‌گرفت. سلاطین نیز خوب یا بد، نمی‌توانستند از این تأثیر و تأثر بی‌بهره بمانند. قدرت‌ها هم طبعاً تحت این تأثیر قرار داشتند و این کشاکش به همین نحو ادامه داشت. 

ریشه حرکت مشروطیت در ایران

این مقدمه را بیان کردم و حالا عرض می‌کنم که تاریخ تحرک مشروطه از مبارزات مرحوم حاج ملا علی کنی (رضوان الله علیه) شروع می‌شود. مبارزات او بسیار مفصل است. کشاکش‌های او در ادامه، منتهی به قضیه کمپانی «رژی» می‌شود. ایران در قضیه «رژی»، فتح بزرگی کرده و سیاست انگلستان را شکست سختی داده است. انگلستان درصدد جبران این شکست بود و علما نیز در فکر تداوم موفقیت به دست‌آمده بودند. من قبلاً در برخی یادداشت‌های خود اجمالاً توضیح داده‌ام که جنبش تنباکو به رهبری مرحوم میرزای شیرازی با همیاری آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله نوری آغاز شد و با تلگراف مخصوص ایشان به میرزای بزرگ نیز به پایان رسید. همچنین ذکر کرده‌ام که حاج شیخ فضل‌الله به احترام استاد خود مرحوم میرزا حسن آشتیانی ـ که حوزه درسش همتراز با حوزه علمیه نجف بود ـ و نیز به پیروی از فضایی که در گذشته از خودخواهی‌ها به دور بود، هیچ‌گاه تظاهری از خود نشان نمی‌دادند. یکی از مؤیدات این مطلب این است که همه علما و تجار، نقض و نسخ این قرارداد را به شکل رسمی به مرحوم میرزا تلگراف زدند، ولی میرزا تا زمانی که با آن رمز خودش تلگرافی از مرحوم حاج شیخ دریافت نکرد با اتمام اعتصابات موافقت نکرد. 

مکانت علمی و عملی شهید آیت‌الله شیخ فضل الله نوری

در وصف شخصیت حاج شیخ‌فضل‌الله، همین بس که مرحوم میرزای بزرگ وقتی ایشان را به تهران می‌فرستد، به او می‌گوید: «حاج شیخ! می‌دانم وجود تو در اینجا لازم است، ولی الان ایران بیشتر به تو احتیاج دارد. من با فرستادن تو، گویی پاره تن خودم را از خود جدا می‌کنم!»، یعنی حاج شیخ را برای حفاظت از ایران فرستاده بود. یادم می‌آید یک بار در محضر پدرم، راجع به مقامات علمی آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله نوری صحبت شد. ایشان ۱۴ شاگرد مجتهد مبرز، از شاگردان پرورش‌یافته شیخ در ایران را برشمردند. من به طفیل پدر، زیاد به محضر شیخ می‌رسیدم و ارتباط ما با شیخ ارتباط خانوادگی بود. جایگاه شیخ بیش از اینهاست که تاکنون گفته شده است. امروزه آثار علمی ایشان به‌تدریج دارد کشف می‌شود که نشان از جامعیت ایشان دارد. مثلاً در هیئت، مرحوم «حاج نجم‌الدوله» که تقویم صد ساله ایران را نوشته، خدمت مرحوم شیخ «کلام» می‌خوانده و با ایشان مباحثه هیئوی داشته. ضمناً تقویم‌های اطرافیان و حوزه مرحوم شیخ، تقویم رقومی نجومی بوده که دیگران آن را نمی‌فهمیدند! ایشان این تقویم را چاپ کرده بود. اگر آن تقویم پیدا شود، ارزش بسیار زیادی دارد. ایشان این تقویم را که دارای اصطلاحات «هیئوی» و «نجومی» بود، برای شاگرد‌های حوزه خودشان چاپ کرده بودند تا آنها را نیز با این اصطلاحات آشنا کنند. شاگردان ایشان نیز با هیئت و نجوم انس داشتند. بگذریم. 

«شیخ» در طریق ایجاد عدالتخانه

حاج شیخ فضل‌الله پس از شکست انگلیس درصدد تکمیل این فتح برآمد. او راه کامل کردن این پیروزی را در این می‌دید که حکومت‌ها را دهنه زده و آنها را افسار کرده باشد. در همین راستا موضوع «عدالتخانه» را مطرح کرد تا به وسیله آن به جنگ با حکومت‌ها و سلاطین وقت و دستگاه دولت برود و بر حکومت دهنه بزند. اینها مطالبی است که باید به آن توجه کرد. مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری، مبارزه خود را با هدف مبارزه با استبداد آغاز کرد. ایشان ضرر استبداد ناصرالدین شاه را در انعقاد قرارداد رژی با بیگانگان و خلاف‌های دیگری که صورت گرفته بود، دیده بودند و لذا با هدف مبارزه با حکومت‌ها و دهنه و افسار زدن بر آنها [نهضت]عدالتخانه را شروع کرد. در اینجا انگلستان به افعی‌ها و مار‌های سمی و یخ‌زده‌ای که در اختیار او بودند، دستور داد تا هر قدر می‌توانند ایجاد مزاحمت کنند. وقتی دیدند موفق به این امر نمی‌شوند، همانند جریان آب به راه افتادند و اول این هیاهو به صورت هماهنگی شروع شد و به شکل موفقیت‌آمیزی به پیش رفت. تمام علما و تمام ملت هم اول با شیخ همراه بودند. در اینجا انگلستان دید، همان کسی که مایه شکست او در قرارداد رژی است، حالا بیرق‌دار قیام دیگری شده است؛ لذا طبق همان قاعده «همراه شدن با جریان آب» عمل کرد و از همان راه، در مشروطه وارد شد و نفوذ کرد. خلاصه انگلستان با بهره‌برداری از عوامل خود در ایران و مداخله دادن پی در پی آنها ناگهان توانست این [تحصن]را به سفارت انگلیس بکشاند! من تعجب می‌کنم به همان سفارت انگلیسی [کشاندند]که تا چندی قبل این بلا‌ها را سر ملت ایران آورده بوده! حتی [انگلیسی‌ها]وقتی تازه در خیابان‌ها آمده بودند، محترمین را هم توهین می‌کردند و کتک می‌زدند و همان طرح‌هایی را که در هند پیاده کرده بودند، انجام می‌دادند. اینها حتی برای خاندان‌های سلطنتی هم ارزشی قائل نمی‌شدند و شاهزاده‌ها را هم اذیت می‌کردند! زمانی که کار به سفارت انگلیس رسید، حاج شیخ دید بر سر دوراهی است، لذا شروع به مبارزه با آنها کرد که مؤثر واقع نشد. [در تحصن سفارت انگلیس]اسم مشروطه را ماساندند و به طوری جا انداختند که قبلاً پیش‌بینی [و برنامه‌ریزی]شده بود. در اینجا حاج شیخ از طریق قید «مشروعه» وارد شد و مبارزه جدید خود را با عنوان «مشروعه» شروع کرد [و فرمود: مشروطه باید مشروعه باشد]. این مطلبی است که مورخان مغرض هم آن را نوشته‌اند. به هر حال، شیخ فضل‌الله مبارزه خود را با محوریت «مشروطه مشروعه» شروع و البته غلبه هم کرد و متمم قانون اساسی را - که قانون اساسی آن وقت ما همان است، وگرنه چیز دیگری نداشتیم - جا انداخت، [نظارت فائقه فقهای تراز اول بر قوانین مجلس]. مطلبی است که مصلحت نیست بگویم، ولی اگر در تدوین قانون اساسی، قدری از عجله پرهیز می‌شد و اجمالاً در اوایل امر، یک الغای سلطنت صورت می‌گرفت و سپس تبدیل به جمهوری می‌شد و سپس سر فرصت و با دقت کافی نوشته می‌شد، قانون اساسی ما کامل‌تر و پرمنفعت‌تر می‌شد. 

چرا مجلس به توپ بسته شد؟

در ادامه، مجلس به توپ بسته شد. حال چه شد که مجلس را به توپ بستند؟ قرارداد ۱۹۰۷، بین روس و انگلیس رخ داد. هر دو کشور برای بلعیدن ایران، رقابت داشتند و برای نفوذ در این کشور و از هم پاشیدن آن از هم پیشی می‌گرفتند. آنها به این نتیجه رسیدند که این شکار که هر دو بر سر آن دعوا می‌کنند، شاخ درآورده است! چون در فاصله ۹ ماهه‌ای که گذشته بود، مش باقر بقال و امثال او که در ظاهر نشست و برخاست معمولی داشتند، حالا پیشرفت‌های حیرت‌انگیزی کرده بودند که این دو کشور را به وحشت انداخت و ترسیدند، لذا قرارداد ۱۹۰۷ را که محتوای آن تقسیم ایران بود با یکدیگر امضا کردند. این قرارداد، ابتدا به صورت پنهانی منعقد شده بود و کسی از آن اطلاع نداشت. مرحوم مشیرالدوله پیرنیا (رحمت الله علیه) که در مدرسه نظام روسیه تحصیل کرده بود [و تحصیلاتش را در رشته حقوق در مسکو ادامه داد]با توجه به سوابقی که با رجال علمی این کشور داشت، از انعقاد این قرارداد مطلع شد و ماجرا را به مرحوم مستوفی‌الممالک (رحمت الله علیه) اطلاع داد. به‌تدریج خبر این قرارداد، در سطح جامعه منتشر شد. مطلب که روشن شد، جنگ شروع شد و اینها [روس‌ها و انگلیسی‌ها]فهمیدند که دیگر نمی‌توان این تبانی را در پس پرده نگه داشت و باید کار خود را با ضربه‌زدن پیش ببرند. به همین علت، مجلس را به توپ بستند و کمین گرفتند. با هم سازش کردند تا قیام خالص آذربایجان را در هم بشکنند. کدام قیام خالص را؟ همان قیامی که یک عده مجاهدین داشت که نماز شب‌شان ترک نمی‌شد و سرداری نظیر ستارخان داشت؛ ستارخانی که حتی یک روز نماز هم به خدا بدهکار نبود و یک شاهی حرام نمی‌خورد و ناخالصی نداشت، بنابراین با کمک هم توطئه چیدند و مشترکاً ایران و تهران را اشغال کردند و در پی آن اقدام به تأسیس مشروطه دوم کردند؛ مشروطه‌ای که مد نظر و در جهت مقاصد آنها بود. در آنجا اولین موضوع که بحث نظارت علما [اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه]و بزرگ‌ترین خطر برای خارجی‌ها محسوب می‌شد، نسیاً منسیا شد و از بین رفت!

درباره بانیان اشغال تهران

در اینجا اجازه بدهید نکته‌ای نیز راجع به اشغال تهران بیان کنم. اشغال تهران به وسیله دو دسته انجام شده بود. [از سمت]شمال به وسیله «سپهدار تنکابنی» که اول لقب دیگری داشت و بعداً عنوان «سپهسالار» گرفت، انجام شد. همین «سپهدار»، زمانی فرمانده سرکوب مشروطه‌خواهان در تبریز بود! او تابعیت روس را قبول کرده بوده، همانگونه که «حسینقلی‌خان» تبعه انگلیس بود و تابعیت ایران هم یک تذکره به او داده بود. (این سابقه را به خاطر داشته باشید، چون در ادامه از آن استفاده تاریخی مهمی خواهیم کرد). در سوی دیگر، «حاج علی‌قلی‌خان» معروف به سردار اسعد بختیاری است. این دو جبهه از دو سو، دست به اشغال ایران زدند. از یکسو، سپهدار کذایی که بعداً سپهسالار تنکابنی لقب گرفت و از یک سو نیز حاج علی‌قلی‌خان (سردار اسعد بختیاری)، برادر صمصام‌السلطنه بختیاری. این هم از عجایب است که هر دو برادر بودند، ولی تفاوت‌شان از زمین تا آسمان بود. بگذریم. اینها از نظر کیفیت ورود، هر دو با هم حرکت کردند. طبق سازش پشت‌پرده‌ای که روس و انگلیس در چارچوب قرارداد ۱۹۰۷ با هم کرده بودند، قرار بود هر دو جبهه در روز معینی وارد شوند. بر اساس محاسبه آنها در جنگی که بین قزاق‌خانه روس در ایران با آنها خواهد شد، کار یک روز بیشتر طول می‌کشد. غافل از اینکه رفقی‌شان به رغم اینکه با هم همکاری دارند، ولی از بُل گرفتن از هم کوتاهی نمی‌کنند! لذا آن جنگ یک روزه (جنگ بادامک) را کوتاه کردند تا یک روز زودتر وارد شوند. جبهه انگلستان... روز بعد وارد شدند. سر اینکه چرا یک روز زودتر وارد شدند، بین اینها دعوا شد و حتی نزدیک بود کار به زد و خورد بکشد! اینها مطالبی است که کسی متوجه آن نیست. خلاصه آمدند و وارد شدند. تکلیف جبهه انگلیسی‌ها معلوم بود. آنها همه در پی نفت بودند، البته احترام عشایر محفوظ است و اگر هم خیالاتی می‌شده، از سوی خائن‌هایی بوده که در بین آنها وجود داشته‌اند. این صحبت، اهانت به ایل بختیاری محسوب نشود. آنها پاره‌های تن ما هستند و شنیده‌ام که داوطلب شرکت در این جهاد [جنگ تحمیلی]هم شده‌اند. امیدوارم به‌زودی شرکت عملی آنها را نیز شاهد باشیم. 

روسیه‌تزاری قدرتی بود که هر کس را که تفوّه به آزادی می‌کرد، پدرش را درمی‌آورد، ولی تمام مجاهدینی که همراه سپهدار رشتی (تنکابنی) از شمال به قصد فتح تهران آمدند یا گرجی بودند یا لزگی. اجمالاً همه‌شان از خود روسیه، مسلح و آزادانه آمده بودند، حتی کمونیست‌های آن روز هم در بین‌شان به چشم می‌خورد. روسیه می‌خواست هر طور شده، موفق شود، لذا آنها با آزادی عمل و با حمایت روسیه وارد شدند که «یپرم» هم یکی از آنهاست. در نزدیکی منزل ما، منزل «رشید نظام خلخالی» بود. دو نفر از مجاهدین روسی که وارد ایران شدند، «عبدالله گرجی» و دیگری «یوسف گرجی» نام داشتند. این دو نفر جلوی چشم مردم به خانه رشید نظام خلخالی رفت و آمد می‌کردند. یکی از اینها، مأمور بردن آیت بزرگ الهی، مرحوم «آخوند قربانعلی زنجانی» بود، ولی، چون با وجدان رفتار کرده بود، مرحوم آخوند ورقه عجیبی به او داده و در قبال رفتار او دعا‌ها به او کرده بود. منظور اینکه حتی کمونیست‌های روسی وارد ایران شدند تا مفاد قرارداد ۱۹۰۷ اجرا شود. خلاصه این همکاری شروع و در ادامه منتهی شد به اولتیماتوم [۱۹۱۱ م / ۱۲۹۰ ش]. 

شجاعت ستودنی «شیخ» در واپسین فصل حیات

برگردیم به جلو. قاتل مرحوم شیخ فضل‌الله نوری، همین «یپرم ارمنی» بوده که همراه با این به اصطلاح مجاهدین و امثال سپهسالار تنکابنی به ایران آمده بود و قبلاً رئیس یکی از شعبه‌های ناسیونال ارامنه بوده است. خلاصه کسانی که آزادی‌خواهان آن روز قفقاز نام داشتند با حمایت روس‌ها به ایران آمدند تا نقشه مشترک روس و انگلیس را [برای تجزیه ایران]اجرا کنند، ضمناً بی‌اعتنایی و تحقیری که مرحوم شیخ نسبت به یپرم در دادگاه خود کرده، از عجائب و غرائب است و بیانگر هنر، جسارت و ایمان ستودنی شیخ می‌باشد که از هیچ چیز نمی‌ترسیده است. در قدیم معمول بود که علما هنگامی که احساس می‌کردند زمان وصیت‌شان فرا رسیده و گاهی هم پیش‌تر، وصیت می‌کردند اگر دیدید من در حال احتضار هستم، مُهر مرا بشکنید. در آنجا هم حاج شیخ، خادمش را صدا می‌کند که: سنگ بیاور! حتی در آن لحظه فکر این بوده که کسی از مُهر و بقایای آن سوء استفاده و به ضرر مردم کاغذسازی نکند! این نکته بسیار قابل توجهی است که شیخ حتی در لحظاتی که پای دار می‌رود و طناب دار حاضر است، باز هم به فکر مردم و فردای آنان است، لذا نوکرش را از بین جمعیت صدا می‌کند و مُهر را می‌شکنند. بعد از شکستن مهر، بقایای آن را برمی‌دارد و نگاه می‌کند. دوباره می‌گوید: «خُردش کن!» مهر شیخ شهید، از جنس عقیق بود، حتی بقایای آن را نیز کاملاً خرد می‌کنند تا مسلوب‌المنفعه شود تا مبادا ظالم یا متجاوزی به این وسیله به حق دیگری تجاوز کند و آنهایی که بعد از شیخ هستند، با هدف کاغذسازی برای مردم، بهره‌برداری کنند. متوجه این عظمت ایمان باشید که حتی در پای دار هم حواسش از این مهم پرت نشده. با همان صلابت، آزادگی و شجاعتی که در مبارزاتش سخن می‌گفته، بدون اینکه ککش بگزد، بدون اینکه ذره‌ای تزلزل در او دیده شود، به استقبال مرگ می‌رود. 

امروز به این حد اکتفا کنید. یادتان باشد در دفعه بعد، راجع به مداخله مؤثر «وثوق‌الدوله» که چه سمتی داشته و نقش «حسینقلی‌خان نواب»، دو تذکره در باره تسریع در به شهادت رساندن شیخ، مطالبی را عرض کنم، ضمناً به خاطر داشته باشید که از من راجع به آنچه یکی از آقازاده‌ها که پدرش مخفی بوده و بر شیخ وارد می‌شود و مطلبی را که او از آن ملاقات برای من نقل کرد - و نامش را هم خواهم گفت که چه کسی بوده- جویا شوید. این دو مطلب را بیان کرده باشم و سپس وارد کلیات می‌شویم.

برچسب ها: منذر ، سیاست ، علما
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار